شروع زندگی عاشقانمونشروع زندگی عاشقانمون، تا این لحظه: 10 سال و 20 روز سن داره

برای کنجدی که هنوز وجود نداره

اولین دکتر

سلام کنجدم سلام مامانی  خوبی نفسم خواستم بهت خبر بدم که مامانی برای اولین بار رفت دکتر زنان و زایمان  دکتر الهام سعیدی،خیلی دکترش به دلم نشست،خیلی آرامش داشت عزیزم  خلاصه رفتم و برام آزامیش سونوگرافی نوشت و قرص اسید فولیک و گفت اینا رو مصرف کن تا سه ماه دیگه اقدام کنی  خلاصه که مامانی الآن کلی خوشحاله و منتظر تا ببینه تا سه ماه دیگه خدا چی میخواد  دیروز بابایی گفت که نذر کرده تا تو رو تا سال دیگه داشته باشیم ،حقیقتش گفت چه نذری کرده ها اما من اصلا حواسم نبود که چی داره میگه، همه حواسم به این بود که بابایی برای داشتنت نذر هم کرده  پس زود بیا توی دلم نی نی خوشگلم ...
2 شهريور 1394

اولین اقدام

سلااااااام گلم سنبلم نفسم عشقم عروسکم آره مامانی درست خوندی ا ولین اقداااااااااااااااااااااااام  اولین اقدام من دیروز بود که با مطب دکتر سعیدی تماس گرفتم و برای شنبه ساعت هفت غروب یه وقت گرفتم مامانی اصلا نمیتونم صبر کنم که خانم دکتر بگه سه ماه باید صبر کنی و بعد اقدام میخوام هرچه سریعتر بیایی توی دلم و زندگیم رو لذتبخش کنی  من و بابایی بی صبرانه منتظرتیم  ...
27 مرداد 1394

تولد مامانی

تولد تولد تولدم مبارک مبارک مبارک تولدم مبارک بیام شمع هارو فوت کنم تا صد سال زنده باشم سلااااااااااااااااااااااام کنجد،خوبی مامانی؟ امروز تولدم هستش،یه مامانی 27ساله  یه مامانی 27 ساله که خیلی دوست داشت تورو داشته باشه اما بنا به دلایلی فعلا امکانش نیست نمیدونم توی چندمین تولدم میتونم تورو توی آغوشم بگیرم،امیدوارم که خیلی دیر نباشه خوشگل مامان دعا کن مامانی،دعا کن خدا کمکمون کنه و شرایط حضورت هرچه زودتر فراهم بشه میبوسمتتتتتتتتتتتت ...
8 آذر 1393

تصمیم مهم

سلام کنجدم،سلام عمرم نفسم وجودم خیلی دوستت دارم عزیزدلم من یه تصمیمی گرفتم نمیدونم درسته یا نه،نمیدونم آخرش چی میشه نمیدونم مامانی... و اما تصمیم........... اول و آخر هرچی که خدا بخواد،ولی تا اونجایی که دست من و بابایی هست میخوام اومدنت رو چند ماهی عقب بندازم. چند ماه یا یک سال و چند ماه  آخه میخوایم خودمون رو حسابی بتکونیم تا بلکه بتونیم یه خونه ای بخریم با کمک خدا  امیدوارم بهترین تصمیم رو گرفته باشم عزیزدلم ولی اینو بدون که هر لحظه به یادتم آرامش جانم  ...
27 آبان 1393

خواب

سلام حسینم،سلام مامانم خوبی نفسم؟ خیلی خیلی دلتنگتم خوشگلم پسر خوشگلم،چند شب پیش خوابت رو دیدم،خواب دیدم یه پسر خوشگل رو به رومه و بهم میگن اسمش حسین هست،پسرته مامانم انقدر ناااااااااااز و خوشگل بودی که حد نداره توی دلم گفتم خدایا من خودم خوشگلم،امیر هم خوشگله،ولی این بچه خوشگلی ما دو تا رو گرفته و خیلی نااااااااااااااااازتر شده وای که از اون روز به اینور خیلی بیشتر میخوامت دیشب هم دوباره خواب دیدم که به دنیا اومدی و چند روز بیشتر نداشتی که یهو دَمَر شدی،گفتم ماشالله چقدر بچه ام زرنگه امیدوارم خود امام حسین شفیعم بشه و تورو بهم بده ولی عزیزدلم،نه جنسیتت برام مهمه،نه صورتت برای من مهم سالم داشتنت هست عزیزم ...
26 مهر 1393